پيام قاصدک |
●نمي تونم بگم به يادت نبودم. نمي تونم هم بگم به يادت بودم. چون همين روزا بود كه داشتم به چيزايي و كسايي فكر مي كردم كه مستقيم و غير مستقيم به تو مربوط مي شدن. به هر حال ديشب انگار دلم مي خواست ببينمت و ازت خبر داشته باشم ولي نمي خواستم كه بفهمي اينو. انگار وسط كوچه بودم كه ته كوچه ديدمت. داشتي مي اومدي بيرون از خونه كه ديدمت. رفتم سر كوچه اون طرف بلوار. اومدي. چند قدم اون طرف تر ايستادي و بدون اين كه بهم نگاه كني گفتي: فكر نمي كني من هم بخوام ازت بي خبر نباشم و اين شد كه با هم راه افتاديم تو پياده رو و خيلي از آدماي آشنا رو ديديم. همونطوري كه فكر مي كردم عوض شده بودي. بيشتر ظاهرت. اونقدر كه خودت نبودي اصلن. ولي يه چيزي بود تو حرفات كه يادم نيستشون ديگه كه مي گفت خودتي. انگار فقط يه چيزي خواسته بود يادم باشه 23 تير 7 سال پيش. همين!
.................................................................................................................يادم هست هنوز. يادم نرفته. □ پیام
|
صفحه اصلی
: به خودم ، از زبان دوست
اگر مي خواهي نگهم داري دوست من
سکوت سرشار از ناگفته هاست |