| پيام قاصدک |
|
●کاش ما آدم ها می تونستیم اونقدر اعتماد به نفس داشته باشیم و اونقدر برای حرف خودمون ارزش قایل بشیم که بتونیم بگیم " نه " !
□ پیام
●رو به روی هم قرار می گیریم . چشم هاش رو می بینم که که از پشت شیشه های عینک آفتابیش نگاهم می کنه . نگرانیش از این که عکس العملی نشون بدم رو تو چشماش می خونم . سعی می کنم کاری نکنم ولی وقتی از کنارم رد می شه برمی گردم که برم دنبالش . برمی گرده و همون طوری که عقب عقب می ره بهم می گه : " بسه دیگه ! تا کی می خوای دنبالم بیای ؟ برو دنبال زندگی خودت ! "
سنگینی نگاه آدم های توی خیابون رو حس می کنم و درست مثل "جک نیکلسون" تو صحنه های آخر فیلم "قول" با خودم حرف می زنم . یادم نمیاد چی می گفتم و با کی حرف می زدم . □ پیام
●هر چی فکر می کنم می بینم خیلی وقته که دیگه نمی شناسمش ؛ غریبه شدم باهاش ! ولی همه تجربه های جدید بهم نشون می دن هنوز تک و تنها همون جایی که بوده هست .
بعضی جاها هست که فقط جای یه نفره و بس ؛ هرچند دیگه باهاش غریبه شده باشی ، هرچند دیگه مثل قبل نشناسیش ، هرچند ... ! □ پیام
●اون روز دلم می خواست فقط اونقدری پول می داشتم که به کابینت ساز خونه دوستم می گفتم : "خوش اومدی!" و بعدش همه کابینت های نیمه کاره رو می انداختم دور و یه کابینت ساز دیگه می آوردم – حتا شده با دو برابر دستمزد – تا یه دست کابینت دیگه نصب می کرد ولی دیگه دوستم سر کار معده ش درد نمی گرفت و دست و پای همسرش از اون وضعیت نمی لرزید !
.................................................................................................................□ پیام
●چقدر مسخره است که آدم برای دیگران آرزوی مرگ کند آن هم به خاطر این که قول شان را فراموش کرده اند.
تماس تلفنی – دوروتی پارکر – نوید نیکخواه آزاد □ پیام
●پراکنده از چند روز پیاده روی بعد از کار!
.................................................................................................................هر چند فکر می کنم تو هر زمینه ای شکست خوردن رو دیگه نمی شه جبران کرد چون به هر حال هر ایده و کاری زمان خاص خودش رو داره و اگه تو اون زمان به سرانجامی نرسه یه جور شکست خوردن محسوب می شه چون به هر حال مقداری انرژی براش صرف شده ولی تو مسایل عاطفی به نظرم میاد چیزی به اسم شکست خوردن – به معنی متضاد پیروز شدن - وجود نداشته باشه . اون جا هر چی که هست می شه بهش گفت " شکست " چون هر چقدر هم که آگاهانه تلاش کنی برای بودن تو فضایی که نتونستی حفظش کنی ، بی نتیجه است . تا وقتی تو فضای جبران گذشته هستی همه چی رو به راهه ولی به محض این که میای بیرون از اون فضا همه چی می شه مثل قبل و دو تا تیکه جدا از هم می بینی که نتیجه همون شکسته . یه جور از هم گسیختگی که با هیچ تیکه شکسته دیگه – چه برسه به یه تیکه کامل دیگه – جفت و جور نمی شه . اگه هم قرار باشه بشه باید دو تا تیکه رو اونقدر به هم سابید تا پستی بلندی هاشون از بین بره و سطوح صاف شون روی هم بشینه که در این صورت یه چیزایی از هر دو یه جایی جا می مونه و شکل بند زده شده ای که به جا می مونه یه شکل ناقص خواهد بود که یه جاهاییش درست تو مرز مشترک دو تیکه شکسته دیگه وجود نداره و برای همیشه هم باقی می مونه . □ پیام
|
صفحه اصلی
: به خودم ، از زبان دوست
اگر مي خواهي نگهم داري دوست من
سکوت سرشار از ناگفته هاست |