پيام قاصدک


شنبه 30 آبان

شاید چون " تنها فرشته مرگ بر من ظاهر نشد " توانستم این چنین آرام به مرگ بنگرم ، بپذیرمش !

باید استاد و فرود آمد
بر آستان دری که کوبه ندارد ،
چرا که اگر به گاه آمده باشی
دربان به انتظار توست و اگر بی گاه
به در کوفتنت پاسخی نمی آید .
کوتاه است در ،
پس آن به که فروتن باشی . *

* احمد شاملو – در آستانه



پنج شنبه 28 آبان

37 روز گذشت !

یه روز از اون روزا که آدم دلش نمیاد تموم بشه :
- از ایستگاه راه آهن گرفته تا قراری که قرار نبوده و دیدن اونایی که انتظار نداری به این زودی – البته نسبت به زمانی که مبدا ش امروز صبح باشه – ببینی شون .
- " پستو " و از اون پنجره به بارون نگاه کردن و گوش دادن به خاطره هایی که یادآوری شون برق چشماشون رو چند برابر می کنه و یادش به خیر هایی که پیش خودت فکر می کنی ای کاش دنیا یه جور دیگه بود .
- موزه هنر های معاصر و " باغ های ایرانی " که فیلم کوتاه " شیرین نشاط " و " باغ بی برگی " " عباس کیارستمی " ش بیشتر تو ذهنم ته نشین شده و اون منظره هایی که از تو پنجره های راهرو هاش دیده می شد - بارون خورده و تمیز ! ( فقط نفهمیدم چرا اونقدر سنگین به نظر می اومدی ؟ )
- خیابون ونک و سکوت سنگینی که نفهمیدم برای چی بود و تا به امید دیدار هم ادامه داشت !

خدانگهدار و به امید دیار که گفتیم ، مثل خونه ای شدم که همه مهموناش با هم می رن و خودت می مونی و خودت ؛ تنهای تنها ! به در و دیوار خونه که نگاه می کنی ، لحظه لحظه ی اونچه با مهمون ها گذشته رو برای خودت یادآوری می کنی و دوست داری هیچ کاری نکنی تا با همین یاداوری ها خوابت ببره ! دلم موسیقی صداهایی رو می خواست که از صبح تو گوشم زمزمه می کردن . مدتی به سکوت گذشت تا هوس کردم شاملو بشنوم که شعرهای خودش رو می خونه و می بردت تو آسمون ها !

نمی دونم برای امروز چطوری تشکر کنم ؛ خوب بود به اندازه همه خوبی های شما !



جمعه 29 آبان

اگه نبودن بزرگ ترا یعنی احترام به اونی که نیست ، پس بودن کوچیکترا یعنی بی احترامی به اون ؟
اگه بودن کوچیکترا یعنی احترام به این دو تا ، پس نبودن بزرگ ترا یعنی بی احترامی بهشون ؟
هر چی که باشه ، من فکر می کنم عموجون بیش تر از بودن کوچیک ترا خوشحال بوده تا نبودن برگ ترا !
به هر حال " ت " و " م " عزیز ، عقدتون مبارک ؛ خوشبخت باشین !



.................................................................................................................

شنبه 23 آبان

قرار کاری امشب به هم خورد و تونستم با " ب " و " س " که از قبل با هم برنامه ریخته بودن ، برم سینما – اشک سرما !
یه فیلم آروم و دوست داشتنی و به قول " ب " بی ادعا !
فقط به نظر من بهتر بود فیلم روی تصویر نشونی که روناک روی سیم نامریی مین برای کاوه گذاشته بود تموم می شد و شاید پخش هم زمان صدای منفجر شدن یه مین به ایجاد حس تعلیق آخر فیلم کمک می کرد .

از سینما که اومدیم بیرون از خیسی زمین معلوم بود که بارون حسابی باریده و از اون هواها بود که تک و توک قطره های بارونی که از بقیه جا مونده بودن به صورتت می خوردن و با وجود سرما دوست نداشتی شیشه های ماشین رو بالا بکشی ! جای هر دو تون رو تو دلم خالی کردم .
جای اون دو تا کوچولو که یه عالمه دلم براشون تنگ شده هم خالی بود ؛ چقدر دلم هواشون رو کرد یه دفعه !



پنج شنبه 21 آبان

خلاصه امروز کاری که چهار ماهه امروز و فردا می شد ، انجام شد ؛ تا چه قبول افتد و چه در نظر آید !

افطار خونه آقا و خانم " ش " دعوت بودیم . " ع " از کانادا و " ح " از انگلیس تماس گرفتن و باهاشون حرف زدیم همه مون . جای خودشون و خانوماشون خالی بود .



سه شنبه 19 آبان

امروز صبح مه از تو جاده شروع شد و تا حدود ساعت 10:30 تو شهرک صنعتی محل کارم ادامه داشت . همه این مدت از فاصله چند متری هم نمی شد وجود چیزی رو تشخیص داد . هوا بوی جنگل های پاییزی شمال رو می داد . جاتون خالی یه عالمه !

ای بی سرزمین تر از باد ،
موطن آدمی را بر هیچ نقشه ای نشانی نیست ؛
موطن آدمی تنها در قلب کسانی ست که دوستش می دارند ! *

* مارگوت بیکل – چیدن سپیده دم – احمد شاملو



دوشنبه 18 آبان

ساعت 11 شب از شرکت که اومدم بیرون از اون بارونای شدیدی بود که جون می داد دوتایی تو ماشین نشسته باشی و ساعت ها رانندگی کنی .
به این فکر کردم که بهتر بود تو یه همچین موقعیتی دو تایی ساکت می موندیم و به بارون گوش می دادیم ، یا حرف می زدیم و به صدای هم که با صدای بارون همراه می شد ، یا به یه آهنگ که هر دو مون دوسش داشتیم ؟
راستش همه شون به نظرم زیبا اومد .
صدای خوردن قطره های بارون روی سقف و به شیشه های ماشین ضرب آهنگ قشنگی ایجاد کرده بود . همه مسیر تا خونه به یاد تو گذشت . خونه که رسیدم ، بارون که قطع شد ، هوایی شد که نگو و نپرس . دلم هوای تو رو کرده بود و چه خوب که همه خوابیده بودن و تونستم صدات رو بشنوم .
هر چند اگه اینجا بودی هم نمی شد این موقع شب با هم باشیم ولی دست کم کاش بودی و از این هوا لذت می بردی !



یک شنبه 17 آبان

امروز که برای گرفتن کارت ماشین المثنی – همونی که یک سال و نیم پیش توی کیفی بود که دزد برد – اقدام کردم ، مجبور شدم ÷لاک ماشینم رو هم عوض کنم چون با سیستم جدید پلاک گذاری دیگه برای پلاک های قدیمی تر کارت صادر نمی کردن !
" مرد مردستان " و " قدیس مانوئل نیکوکار شهید " - دو تا داستان کوتاه از " اونامونو " – رو خوندم امروز . هنوز ولی چیزی ازشون تو ذهنم ته نشین نشده . ایده هاشون تو فضای ذهنم معلق هستن . شاید یه بار دیگه با دقت بیشتری روی کلمه ها و جمله ها بخونمشون !



.................................................................................................................

پنج شنبه 14 آبان

Lermontov
صخره *

شبانگاه
بر سینه ی صخره ای عظیم
ابرک نقره ای اتراق کرد
سحرگاه
شتابان و رقصان
به اوج لاجورد روانه شد ؛
رد نمناکی اما
به پیشانی صخره ی تنها
بر جای مانده است .
اکنون صخره
به اندیشه ای ژرف غوطه می خورد ،
و می گرید آهسته به پهنای دشت .

Khlebnikav
نیاز *

مرا اندکی لازم است !
پاره نانی
و جرعه شیری .
و این آسمان
و این ابرها !


* مترجم : حمیدرضا آتش بر آب
کارنامه – شماره 45 – مهر 1383



چهارشنبه 13 آبان

بعد از حدود 6 ساعت یک سره کار کردن ، از کارخونه بیای بیرون و با یه بارون ملایم و زمین خیس و بوی خاک بارون خورده مواجه بشی !
یه نفس عمیق کشیدم – از اونایی که تا ته ریه ها رو پر می کنه از هوای تازه – و بعدش یک ساعت رانندگی تو بارون با یاد تو - که هنوز بارون بهت نرسیده – و اون – که شاید الان پشت پنجره بسته اتاقش نشسته و زانوهاش رو بغل کرده و چونه ش رو گذاشته رو زانوهاش و خیره به قطره های بارون که از روی شیشه به پایین سر می خورن نگاه می کنه !



سه شنبه 12 آبان

تاریخچه :
درست بعد از 4 سال یک روز در میون کلاس انگلیسی رفتن ، امروز روز آخر بود !
SCC : 3-5 / 6-8 / 9-11 (East – West)
CGC : 11-14 / 15-18 ( New Headway)
FCE : 1-7 ( New First Certificate Masterclass )
CAE : 1-7 ( Advanced Masterclass )
Vacation : 1 term



دوشنبه 11 آبان

بعد کلی ساز زدن ، با " س " رفتیم خونه " ف " و " م " .
" م " هم اونجا بود و خیلی خسته به نظر می رسید .
شب خوبی بود !



یک شنبه 10 آبان

شهر کتاب آرین :
فروشنده ( در حالی که مجموعه شعرهای فروغ تو دستش بود و تو دفتر تولدی دیگر دنبال چیزی می گشت ) : این " ساده است نوازش سگی ولگرد " تو کدوم دفتر شعر فروغ باید باشه به نظر تو ؟
من : فضاش که به " ایمان بیاوریم " بیشتر می خوره !
من ( بعد شاید کمتر از یک ثانیه ) : بذار ببینم ، این که اصلا شعر فروغ نیست . باید " چیدن سپیده دم " " مارگوت بیکل " باشه !
( چه ذوقی کرد آقای فروشنده از این کشف )

راز نگاه ( بداهه نوازی )
اردشیر کامکار : کمانچه
Matthaios Tsahouridis : لیره
حسین زهاوی : دف – دایره

Ditirambi
Veselin Mitev : قاعده – قوال
محسن کثیرالسفر : تمبک – دف



.................................................................................................................

Home