پيام قاصدک |
●شنبه 30 آبان
شاید چون " تنها فرشته مرگ بر من ظاهر نشد " توانستم این چنین آرام به مرگ بنگرم ، بپذیرمش ! باید استاد و فرود آمد بر آستان دری که کوبه ندارد ، چرا که اگر به گاه آمده باشی دربان به انتظار توست و اگر بی گاه به در کوفتنت پاسخی نمی آید . کوتاه است در ، پس آن به که فروتن باشی . * * احمد شاملو – در آستانه □ پیام
●پنج شنبه 28 آبان
37 روز گذشت ! یه روز از اون روزا که آدم دلش نمیاد تموم بشه : - از ایستگاه راه آهن گرفته تا قراری که قرار نبوده و دیدن اونایی که انتظار نداری به این زودی – البته نسبت به زمانی که مبدا ش امروز صبح باشه – ببینی شون . - " پستو " و از اون پنجره به بارون نگاه کردن و گوش دادن به خاطره هایی که یادآوری شون برق چشماشون رو چند برابر می کنه و یادش به خیر هایی که پیش خودت فکر می کنی ای کاش دنیا یه جور دیگه بود . - موزه هنر های معاصر و " باغ های ایرانی " که فیلم کوتاه " شیرین نشاط " و " باغ بی برگی " " عباس کیارستمی " ش بیشتر تو ذهنم ته نشین شده و اون منظره هایی که از تو پنجره های راهرو هاش دیده می شد - بارون خورده و تمیز ! ( فقط نفهمیدم چرا اونقدر سنگین به نظر می اومدی ؟ ) - خیابون ونک و سکوت سنگینی که نفهمیدم برای چی بود و تا به امید دیدار هم ادامه داشت ! خدانگهدار و به امید دیار که گفتیم ، مثل خونه ای شدم که همه مهموناش با هم می رن و خودت می مونی و خودت ؛ تنهای تنها ! به در و دیوار خونه که نگاه می کنی ، لحظه لحظه ی اونچه با مهمون ها گذشته رو برای خودت یادآوری می کنی و دوست داری هیچ کاری نکنی تا با همین یاداوری ها خوابت ببره ! دلم موسیقی صداهایی رو می خواست که از صبح تو گوشم زمزمه می کردن . مدتی به سکوت گذشت تا هوس کردم شاملو بشنوم که شعرهای خودش رو می خونه و می بردت تو آسمون ها ! نمی دونم برای امروز چطوری تشکر کنم ؛ خوب بود به اندازه همه خوبی های شما ! □ پیام
●جمعه 29 آبان
.................................................................................................................اگه نبودن بزرگ ترا یعنی احترام به اونی که نیست ، پس بودن کوچیکترا یعنی بی احترامی به اون ؟ اگه بودن کوچیکترا یعنی احترام به این دو تا ، پس نبودن بزرگ ترا یعنی بی احترامی بهشون ؟ هر چی که باشه ، من فکر می کنم عموجون بیش تر از بودن کوچیک ترا خوشحال بوده تا نبودن برگ ترا ! به هر حال " ت " و " م " عزیز ، عقدتون مبارک ؛ خوشبخت باشین ! □ پیام
●شنبه 23 آبان
قرار کاری امشب به هم خورد و تونستم با " ب " و " س " که از قبل با هم برنامه ریخته بودن ، برم سینما – اشک سرما ! یه فیلم آروم و دوست داشتنی و به قول " ب " بی ادعا ! فقط به نظر من بهتر بود فیلم روی تصویر نشونی که روناک روی سیم نامریی مین برای کاوه گذاشته بود تموم می شد و شاید پخش هم زمان صدای منفجر شدن یه مین به ایجاد حس تعلیق آخر فیلم کمک می کرد . از سینما که اومدیم بیرون از خیسی زمین معلوم بود که بارون حسابی باریده و از اون هواها بود که تک و توک قطره های بارونی که از بقیه جا مونده بودن به صورتت می خوردن و با وجود سرما دوست نداشتی شیشه های ماشین رو بالا بکشی ! جای هر دو تون رو تو دلم خالی کردم . جای اون دو تا کوچولو که یه عالمه دلم براشون تنگ شده هم خالی بود ؛ چقدر دلم هواشون رو کرد یه دفعه ! □ پیام
●پنج شنبه 21 آبان
خلاصه امروز کاری که چهار ماهه امروز و فردا می شد ، انجام شد ؛ تا چه قبول افتد و چه در نظر آید ! افطار خونه آقا و خانم " ش " دعوت بودیم . " ع " از کانادا و " ح " از انگلیس تماس گرفتن و باهاشون حرف زدیم همه مون . جای خودشون و خانوماشون خالی بود . □ پیام
●سه شنبه 19 آبان
امروز صبح مه از تو جاده شروع شد و تا حدود ساعت 10:30 تو شهرک صنعتی محل کارم ادامه داشت . همه این مدت از فاصله چند متری هم نمی شد وجود چیزی رو تشخیص داد . هوا بوی جنگل های پاییزی شمال رو می داد . جاتون خالی یه عالمه ! ای بی سرزمین تر از باد ، موطن آدمی را بر هیچ نقشه ای نشانی نیست ؛ موطن آدمی تنها در قلب کسانی ست که دوستش می دارند ! * * مارگوت بیکل – چیدن سپیده دم – احمد شاملو □ پیام
●دوشنبه 18 آبان
ساعت 11 شب از شرکت که اومدم بیرون از اون بارونای شدیدی بود که جون می داد دوتایی تو ماشین نشسته باشی و ساعت ها رانندگی کنی . به این فکر کردم که بهتر بود تو یه همچین موقعیتی دو تایی ساکت می موندیم و به بارون گوش می دادیم ، یا حرف می زدیم و به صدای هم که با صدای بارون همراه می شد ، یا به یه آهنگ که هر دو مون دوسش داشتیم ؟ راستش همه شون به نظرم زیبا اومد . صدای خوردن قطره های بارون روی سقف و به شیشه های ماشین ضرب آهنگ قشنگی ایجاد کرده بود . همه مسیر تا خونه به یاد تو گذشت . خونه که رسیدم ، بارون که قطع شد ، هوایی شد که نگو و نپرس . دلم هوای تو رو کرده بود و چه خوب که همه خوابیده بودن و تونستم صدات رو بشنوم . هر چند اگه اینجا بودی هم نمی شد این موقع شب با هم باشیم ولی دست کم کاش بودی و از این هوا لذت می بردی ! □ پیام
●یک شنبه 17 آبان
.................................................................................................................امروز که برای گرفتن کارت ماشین المثنی – همونی که یک سال و نیم پیش توی کیفی بود که دزد برد – اقدام کردم ، مجبور شدم ÷لاک ماشینم رو هم عوض کنم چون با سیستم جدید پلاک گذاری دیگه برای پلاک های قدیمی تر کارت صادر نمی کردن ! " مرد مردستان " و " قدیس مانوئل نیکوکار شهید " - دو تا داستان کوتاه از " اونامونو " – رو خوندم امروز . هنوز ولی چیزی ازشون تو ذهنم ته نشین نشده . ایده هاشون تو فضای ذهنم معلق هستن . شاید یه بار دیگه با دقت بیشتری روی کلمه ها و جمله ها بخونمشون ! □ پیام
●پنج شنبه 14 آبان
Lermontov صخره * شبانگاه بر سینه ی صخره ای عظیم ابرک نقره ای اتراق کرد سحرگاه شتابان و رقصان به اوج لاجورد روانه شد ؛ رد نمناکی اما به پیشانی صخره ی تنها بر جای مانده است . اکنون صخره به اندیشه ای ژرف غوطه می خورد ، و می گرید آهسته به پهنای دشت . Khlebnikav نیاز * مرا اندکی لازم است ! پاره نانی و جرعه شیری . و این آسمان و این ابرها ! * مترجم : حمیدرضا آتش بر آب کارنامه – شماره 45 – مهر 1383 □ پیام
●چهارشنبه 13 آبان
بعد از حدود 6 ساعت یک سره کار کردن ، از کارخونه بیای بیرون و با یه بارون ملایم و زمین خیس و بوی خاک بارون خورده مواجه بشی ! یه نفس عمیق کشیدم – از اونایی که تا ته ریه ها رو پر می کنه از هوای تازه – و بعدش یک ساعت رانندگی تو بارون با یاد تو - که هنوز بارون بهت نرسیده – و اون – که شاید الان پشت پنجره بسته اتاقش نشسته و زانوهاش رو بغل کرده و چونه ش رو گذاشته رو زانوهاش و خیره به قطره های بارون که از روی شیشه به پایین سر می خورن نگاه می کنه ! □ پیام
●سه شنبه 12 آبان
تاریخچه : درست بعد از 4 سال یک روز در میون کلاس انگلیسی رفتن ، امروز روز آخر بود ! SCC : 3-5 / 6-8 / 9-11 (East – West) CGC : 11-14 / 15-18 ( New Headway) FCE : 1-7 ( New First Certificate Masterclass ) CAE : 1-7 ( Advanced Masterclass ) Vacation : 1 term □ پیام
●دوشنبه 11 آبان
بعد کلی ساز زدن ، با " س " رفتیم خونه " ف " و " م " . " م " هم اونجا بود و خیلی خسته به نظر می رسید . شب خوبی بود ! □ پیام
●یک شنبه 10 آبان
.................................................................................................................شهر کتاب آرین : فروشنده ( در حالی که مجموعه شعرهای فروغ تو دستش بود و تو دفتر تولدی دیگر دنبال چیزی می گشت ) : این " ساده است نوازش سگی ولگرد " تو کدوم دفتر شعر فروغ باید باشه به نظر تو ؟ من : فضاش که به " ایمان بیاوریم " بیشتر می خوره ! من ( بعد شاید کمتر از یک ثانیه ) : بذار ببینم ، این که اصلا شعر فروغ نیست . باید " چیدن سپیده دم " " مارگوت بیکل " باشه ! ( چه ذوقی کرد آقای فروشنده از این کشف ) راز نگاه ( بداهه نوازی ) اردشیر کامکار : کمانچه Matthaios Tsahouridis : لیره حسین زهاوی : دف – دایره Ditirambi Veselin Mitev : قاعده – قوال محسن کثیرالسفر : تمبک – دف □ پیام
|
صفحه اصلی
: به خودم ، از زبان دوست
اگر مي خواهي نگهم داري دوست من
سکوت سرشار از ناگفته هاست |