پيام قاصدک |
●دوشنبه 31 فروردين
فعلا فقط مي تونم بگم به خاطر اون فکر احمقانه که احمقانه تر به زبون اومد ، شرمنده ام به اندازه تمام بزرگي و صبر و خودداري تو ! ممنون که به پراکنده گويي هاي شبانه من گوش دادي آقا " ر " ! □ پیام
●يک شنبه 30 فروردين
.................................................................................................................براي حس نکردن گذشت زمان سرگرم کاري شدم که وظيفه من نبود . به نظر نمياد اينا بعد اين مدت کار کردن باهاشون چيزي هم فهميده باشن ! نمي دونم بعد چند وقت ؛ امروز تصميم گرفتم سر کلاس نباشم . راديو پيام هم امروز سر ناسازگاري داره با من انگار : نوبهار – بهمن باشي هواي گريه – همايون شجريان Secret Love – Mediterraneo ... ... ... ... ... ... ... با آرزوي ... ... ... ... ... ... ... نه نوشهر ، نه شيراز ، همينجا !!! تو سردته ، مي لرزي ! گرماي اون فنجون هم اثري نکرد و تو هنوز سردته و مي لرزي ! کاش همون طوري که مي بينم خوابيده باشي ؛ هر چند کوتاه ، هر چند نه عميق ! □ پیام
●چهارشنبه 26 فروردين
.................................................................................................................امروز شرايط جديدم براي ادامه همکاري با شرکتي که اونجا کار مي کنم رو مطرح کردم . نمي دونم موافقت مي کنن يا نه . فقط اين رو مي دونم که جوابشون بايد يا " آره " باشه يا " نه " چون من اهل کوتاه اومدن از شرايطي که تعيين کردم نيستم . اميدوارم بعد اين مدت کار کردن باهاشون اين رو فهميده باشن . درست وقتي تماس گرفتي که کارم تموم شده بود و دنبال بهانه اي مي گشتم تا يک ساعت زود تر از کارخونه بيام بيرون . چند دقيقه اي که با هم حرف مي زديم ، روي صندلي نشسته بودم ، سرم رو تکيه داده بودم بهش ، چشمام رو بسته بودم و خستگي تمام روز کار از تنم در رفت . هرچند فکر مي کردم و دوست داشتم که امشب فقط خودمون دو تا باشيم ولي همراه شدن اون دو تا و بستني منصور و بعدش فرحزاد خوب بود و خوش گذشت . از اينکه اونطوري بهت گفتم : " چقدر بد جنسي و ... ! " بايد ببخشي . مي دونم که کاسه داغ تر از آش شدم ! لحظه هاي خوب با هم بودن امروز از صدا و چشمات معلوم بود . کاش چيزاي نه خوب باعث به وجود اومدن اين لحظه هاي خوب نمي شدن . ولي تا بوده همين بوده . خوبي اين لحظه هاي کوچيک وسط يه دنيا چيز نه خوبه که معني پيدا مي کنه . کاش هميشه خوب باشين ، هميشه دست تو دست هم ، هميشه ! □ پیام
●دوشنبه 24 فروردين
.................................................................................................................از کار که بر مي گشتم ، مي خوند : نه بسته ام به کس دل نه بسته کس به من دل چو تخته پاره بر موج رها رها رها من ز من هر آنکه او دور چو دل به سينه نزديک به من هر آنکه نزديک از او جدا جدا من نه چشم دل به سويي نه باده در صبويي که تر کنم گلويي به ياد آشنا من ستاره ها نهفته در آسمان ابري دلم گرفته اي دوست هواي گريه با من من هم بي اختيار گريه مي کردم و اشک مي ريختم ! □ پیام
●يک شنبه 23 فروردين
با اينکه کسي خونه نبود تا مزاحم تنهاييم باشه ، ترجيح دادم توي ماشين زير سايه درخت موسيقي گوش بدم و فکر کنم و بنويسم و آروم باشم و بخوابم ! با اينکه آقاي مهندس يک و نيم ساعت دير به قرار رسيد ولي نتيجه خوب بود . با اينکه دوسشون دارم ولي حوصله نداشتم امشب رو باهاشون بگذرونم . " ح " خانوم ، آقا " ک " و " س " خانوم بايد ببخشيد ! باز هم از اون ديدارها که فکرش رو هم نمي کردم و دور هم بودن و گفتن و خنديدن و خوش بودن . دو دست پيراهن هم خريدم . کاش با اين رفتار آخر شب ، قشنگي امشب رو کم رنگ نمي کردم ؛ يه دنيا شرمنده ! □ پیام
●شنبه 22 فروردين
تغيير زمان قرار کاري از امروز به فردا و ديدار غير منتظره امروز : سينما فلسطين و " بوتيک " که فيلم بدي نبود . آناناس و اين دفعه خوردن غذا به جاي نوشيدني و کيک شکلاتي . يادت کرديم و جات خالي بود يه دنيا ! ( راستي چرا عادت کرديم وقتي رو به روي هم مي شينيم به جاي اينکه همديگه رو نگاه کنيم ، همه ش به دور و بر نگاه مي کنيم ؟ مگه نه اينکه اوني که رو به روي ما نشسته از هر چي که دور و بر ما هست بيشتر ارزش نگاه کردن داره ؟ ) پارک طالقاني ( بزرگراه حقاني ) و قدم زدن و حرف زدن و قدم زدن و حرف نزدن ! به ياد تو بود و جاي خالي تو ! □ پیام
●جمعه 21 فروردين
امروز اولين روز کشيک کارورزي بيمارستان داداش کوچيکه ست ؛ خسته نباشي داداشي ! دوباره با اينکه گفته بودي مياي ، نيومدي آقا " ف " ؛ تا کي آخه ؟ يه وقت ديدي ديگه خيلي دير شده ها ! حکايت قدم زدن آخر شب تو اون پارک نيم وجبي تاريک جلو خونه شون و سر در آوردن از بستني منصور و نفري دو تا بستني مهمون آقا " ک " . روز خوبي بود ؛ بهتر از اوني که انتظارش رو داشتم . فقط جاي تو خالي بود ! □ پیام
●پنج شنبه 20 فروردين
همين که تا رسيد با من تماس گرفت و براي شنبه قرار گذاشت ، خودش يه دنيا مي ارزيد ؛ کادوي تولدي که تو اين اوضاع با اين حال و روز انتخاب بشه ، از اين بهتر نمي شه ؛ بايد ببخشي ! داشتم خفه مي شدم !!! □ پیام
●چهارشنبه 19 فروردين
خيالت راحت باشه . من همين نزديکي ها هستم . مي بيني ؟ دل من هم برات تنگ شده ... ممکنه کار زيادي از دستمون بر نياد ولي بدون که هر کاري بتونيم مي کنيم ... روزمان تاريک است کجاست فروغ آن دو ستاره در ماه که در روشني روز نيز راهمان مي نمود ؟ کجاست آهنگ آن صدا که سرود اميد بر لب داشت و ترانه مهر ؟ کجاست آن لبخند ؟ ترسيده بودي و نگران بودي و گريه مي کردي و اين دست ها به دردي نخوردن ؛ يا حداقل به اون دردي که مي بايست شايد ولي عوضش ملاقات با اون آقا لبخند رو به لب هات برگردوند ؛ حياط پشتي اون رستوران-کافي شاپ نزديک پارک جمشيديه جاي خوبي بود براي چند دقيقه اي آروم بودن و گوش دادن به صداي آب . کاش تو هم مي تونستي اينجا باشي الان ! ستاره ها نهفته در آسمان ابري دلم گرفته اي دوست هواي گريه با من طاقت نياوردم ؛ بغضم ترکيد و گريه کردم براي تنهاييش و براي گريه هاي تو براي گريه هاش و براي تنهايي تو براي ترس اون و نگراني تو براي نگراني اون و ترس تو براي ... خونه که رسيدم نفهميدم چطوري خوابم برد !!! □ پیام
●سه شنبه 18 فروردين
تولدت مبارک دخترعمه " م " ! بعد مدت ها آناناس و قهوه موکا و شير قهوه مخصوص و کيک شکلاتي . با اينکه مثل خود تو مشتاق و نگران لحظه ديدار هستم ولي نمي دوني چقدر آروم مي شم وقتي خوشحالي رو تو چشمات مي بينم و تو صدات مي شنوم . راستي راستي فکر مي کني اين دست ها به دردي هم مي خورن که مي خواستي با خودت ببريشون ؟ نه آنچنان نزديک و نه آنچنان دور کافيست بخوانيم تا باشم ! □ پیام
●دوشنبه 17 فروردين
امشب از دستش عصباني هستي . تو که اينطوري نبودي . حتما دلت براش خيلي تنگ شده که اينطوري شدي . □ پیام
●يک شنبه 16 فروردين
( بايد ببخشي ولي وقتي تو طبق قرارمون رفتار نکردي منم مجبور شدم بر خلاف قرارمون رفتار کنم . اينطوري شايد قرارمون به هم بخوره و ديگه کاري به کار هم نداشته باشيم تا وقتي که خودت با من کاري داشته باشي ؛ روزگار خوش ! ) □ پیام
●شنبه 15 فروردين
.................................................................................................................گيج ، عصبي ، نگران و ناراحت از اينکه اوضاع قابل پيش بيني نيست ! غصه نخور ؛ همه چي درست مي شه ! □ پیام
●جمعه 14 فروردين
اونقدر سنگين و آهسته قدم بر مي داشتي که خجالت کشيدم از اومدنم ؛ کاش نيومده بودم تا استراحت مي کردي ! با اينکه دلهره و نگراني باعث اين ديدار غيرمنتظره و دوست داشتني شد ولي کاش نگاهت خالي بود از هر چي نگراني و دلهره ست ! دستت رو ستون کرده بودي و صورتت رو بهش تکيه داده بودي و نگاهم مي کردي . خودت متوجه بودي که تا حالا اينطوري نگاهم نکرده بودي ؟ تو نگاهت يه دنيا غصه موج مي زد . کاش بتونم درياي چشمات رو هميشه آروم نگه دارم ! با اينکه همه چي مثل هميشه بود و سر جاش ، ولي نمي دونم چرا حس کردم پاهام از گليمم درازتر شدن ؛ نشدن ؟ □ پیام
●پنج شنبه 13 فروردين
کاش مي شد از اول تا آخرش با هم باشيم ولي اشکالي نداره عوضش اگه همديگه رو ببينيم از هر دو طرف بهت خوش مي گذره . اگه اينقدر دير تصميم نگرفته بوديم و دير راه نيافتاده بوديم و دير نرسيده بوديم ، جاده بسته نمي بود و مي شد تا آبعلي و شايد هم پلور رفت ! کنار رود جاجرود هر چند خيلي شلوغ بود و جات خالي ، ولي خوب گذشت ؛ چه ناهاري که تو سايه سرد خورده شد چه چاي و ميوه و آجيلي که تو آفتاب گرم . پيدات که کرديم با اين که فرصت کم بود ولي انگار روز از اول شروع شده . باز هم کنار رودخونه و عکس و کاهو-سکنجبين و کافي ميکس . يادش کردي و يادش کردم و چقدر جاش خالي بود و چقدر کاش بود ؛ براش سبزه گره زدي و آرزو کردم بهترين هايي که تو ذهنم گذشت ! قضيه استفاده بهينه از امکانات موجود ، هر چند به ما بد نگذروند ولي باعث سوژه شدگي بعضيا شد ؛ آخي ! 13 هم به در شد با يه تصادف کوچولو ! □ پیام
●چهار شنبه 12 فروردين
خارجي : اين هوا جون مي ده براي دست تو دست هم قدم زدن و عاشقي کردن ؛ براي اين که نگه و بشنوي ؛ براي اين که نگي و بشنوه ؛ براي اين که ببيني و ديده بشي ! داخلي : يه جشن تولد کوچولوي کوچولو با کلي گزارش و خاطره و خنده و کادو و فيلم و عکس . خارجي : هرچند فقط به دليل وجود يه موجود به شدت دوست داشتني براي بعضي ها ، ولي بين اون هم جاي خوشگل و هيجان انگيز ، اونم تو اون هوا ، ما رو بگو کجا رفتيم نشستيم ! خارجي-داخلي : امشب ، قطره هاي آب روي شيشه آدم رو ياد شب هاي باروني پاييز شمال ميندازه ! □ پیام
●سه شنبه 11 فروردين
حرفام که تموم شدن ، يه دفعه ساکت شدي و دلم گرفت . بالاخره کادوهاي تولدش بعد کلي دور خود و دور هم چرخيدگي خريده شدن . حرفات که تموم شدن ، يه دفعه ساکت شدي و دلم گرفت . تبريک سال نو و روبوسي و بوي ادکلن و ... ! □ پیام
●يک شنبه 9 فروردين
................................................................................................................." ف " خانوم ! براي اين آقا کوچولوت اسفند دود کن ، چشم نخوره با اين زبوني که داره ! اولين بار بود که همه جاش با هم شسته مي شد . بعد کلي اين ور و اون ور بالاخره تونستم عيدي بخرم ؛ خدا کنه دوسشون داشته باشي ! خيلي حرف تو دلم هست ولي هر طور خواستم بنويسمشون نشد . انگار نبايد ؛ □ پیام
|
صفحه اصلی
: به خودم ، از زبان دوست
اگر مي خواهي نگهم داري دوست من
سکوت سرشار از ناگفته هاست |