پيام قاصدک |
●جمعه 8 اسفند
سلانه سلانه * به سايه روشن * تو مي انديشيدم که بر فراز باد * يافتمت ؛ در آيينه ي آسمان * ! * سلانه : تک نوازي سلانه – حسين عليزاده * سايه روشن : تک نوازي تار – داريوش طلايي * بر فراز باد : تک نوازي سنتور – اردوان کامکار * در آينه ي آسمان : دو نوازي کمانچه و تنبور – کيهان کلهر و علي اکبر مرادي تمرين دو روز پيش انگار همچين بي نتيجه هم نبود ؛ امروز نقش سياهي لشگر رو بهتر بازي کردم ! □ پیام
●پنج شنبه 7 اسفند
تو اين 6 ساله هيچ وقت اينقدر نا اميد نشنيده بودمت ؛ چي شده ؟ چرا ديگه با من حرف نمي زني ؟ يعني اينقدر از هم دور شديم ؟ پيش : کاش بتوني از همه اونچه که مي دوني ، استفاده کني ! پس : خسته نباشي . با آرزوي بهترين ! ( ) اينجا جاي چيزيه که هنوز نمي دونم بايد اينجا بنويسمش يا تو دلم بمونه . باشه تا ببينم چي ميشه ! بعد بيشتر از يک سال امشب دوباره احساس تنهايي کردم ؛ احساس کردم تنها هستم ! □ پیام
●چهار شنبه 6 اسفند
با اينکه قرار بود فقط سياهي لشگر باشم ، دو ساعت زودتر از خواب بيدار شدم و ديگه خوابم نبرد ! با اينکه قرار بود فقط سياهي لشگر باشم ، نتونستم نسبت به خيلي هاشون بي تفاوت باشم و بهشون فکر مي کردم و تازه يه جورايي با کمبود زمان هم مواجه شدم ! اينا همه نشون مي ده که براي بازي کردن نقش سياهي لشگر چندان مناسب هم به نظر نمي رسم ! تولدت مبارک خاله جون ! □ پیام
●سه شنبه 5 اسفند
آخه با چه تضميني – اونم بدون گرفتن هيچ تعهدي – همينطوري شناسنامه ت رو دادي دست من ؟! وقتي با يه دنيا خستگي ، شور و هيجان حرف زدنت – هموني که تو صدات هست ، اونم با اون همه خستگي که تو چهره ت پيداست – اينقدر انرژي بهم مي ده که 6 ساعت ديگه سر پا مي مونم ، نکنه آرامش و سکوت من همينقدر انرژي از تو بگيره ؛ انرژي اي که تو اين مدت شايد بيشتر از هميشه و هر کس بهش نياز داشته باشي ! □ پیام
●يک شنبه 3 اسفند
.................................................................................................................تولدت مبارک " ف " خانم ! تو دوره اي که انتظار بودنش رو نداشته باشي و باشه ، دوباره و چند باره يادت مي آد که چقدر بزرگه و چقدر بي خواهش ! □ پیام
●پنج شنبه 30 بهمن
دلم مي خواست فرياد بزنم و نشد ، دلم مي خواست گريه کنم و نتونستم ، دلم مي خواست تو پيشم بودي و نمي شد ، دلم مي خواست ... حتا جوابم رو هم ندادي که دلم به بودنت خوش باشه – البته اگه پيغامم بهت رسيده باشه ! مي بيني ، با اينکه يه لحظه ازت دلگير شدم ولي اينقدر دوست دارم و اينقدر به بودنت مطمئن که مطمئنم اشکال از اين سيستم هاست که به نظر مي رسه دارن به سطح هوشياري ما آدما نزديک مي شن و شايد به خاطر ماهيتشون قصد مي کنن که بين ما آدما فاصله بندازن . با همه اينا من دلم نمي خواد بهشون همچين اجازه اي بدم . الان دير وقته ولي فردا حتما بهت تلفن مي کنم ! □ پیام
●چهارشنبه 29 بهمن
حالم ديگه داره به هم مي خوره از اين همه بد بيني ، خود بيني ، دو رويي ، دروغ ، توجيه و ... و ... و ... ! کاش بشه " انسان " باقي موند ! ز عقل انديشه ها زايد که مردم را بفرسايد گرت آسودگي بايد ، برو ؛ عاشق شو ، اي عاقل ! سعدي □ پیام
●سه شنبه 28 بهمن
بيشتر دلم براي تو مي سوخت آقا " ف " که نمي فهمي چه دوستايي ، چه مشاوره هايي و چه تجربياتي رو داري از دست مي دي ! به رغم همه شوخي هايي که گاه ناراحتم مي کنه و من چون مي دونم که فقط يه شوخيه ، به دل نمي گيرم ، ممنون " ح " جان که اينقدر حواست هست ! □ پیام
●يک شنبه 26 بهمن
.................................................................................................................- گفت که چهره م براش خيلي آشناست و پرسيد که قبلا همديگه رو نديديم ؟ - با اينکه تا حدودي مي شناسمتون ولي بعيد مي دونم قبلا همديگه رو ديده باشيم ! □ پیام
●پنج شنبه 23 بهمن
همه جا آرومه ! سر چهارراه ، وسط روز هشتم ! غير منتظره : ديدن همه اونايي که دوسشون داري ، يه جا ديدنشون هميشه بهم آرامش داده ! چي مي شد اگه همه هديه هاي کوچيک تولد همينقدر کوچيک بودن : - براي روزايي که دمغي ، چي کار کني که دلت وا شه : برادلي ترور گريه – ترجمه : عبدالرضا جعفري - 43 داستان عاشقانه – مجموعه داستان – ترجمه : علي عبدالهي - آدم ها روي پل – ويسواوا شيمبورسکا – ترجمه : مارک اسوژنسکي ، شهرام شيدايي – چوکا چکاد - يه آلبوم موسيقي با عنوان NICOS : Mediterraneo که آدم رو مي بره به دنياي طبيعت بکر - يه روان نويس خوشگل با بوي چوب - و يه کارت با يه نوشته پر از اميد جواب اين همه محبت چي مي تونه باشه ؟ اميدوارم از پسش بر بيام ! دلم مي خواست سرم رو مي ذاشتم روي شونه هاش و هق هق گريه مي کردم دلم مي خواست سرم رو مي ذاشتم روي پاهاش و اون با انگشتاش که لا به لاي موهام حرکت مي کردن نوازشم مي کرد و شعر مي خوند تا خوابم ببره دلم مي خواست ... □ پیام
●چهارشنبه 22 بهمن
.................................................................................................................يه روز خوب با دوستاي خوب ؛ جاي تو فقط خالي بود ! حرفا و کاراي تو آقا " ف " ، همه رو از ناراحتي به عصبانيت رسونده ؛ چي رو به کي مي خواي ثابت کني آخه ؟ سکوت ما ، موسيقي ، خلوت شبانه خيابون ها و اتوبان هاي تهران : با وجود خستگي ، هيچکي براي رسيدن به خونه عجله نداشت ! □ پیام .................................................................................................................
●دوشنبه 20 بهمن
.................................................................................................................يه سفر کوتاه اتفاقي به اون سر شهر با دو تا دوست خوب که اين سر شهر مهمون بودن ؛ شيريني خامه اي و گشت کوچيک شبانه و بستني و يه عالمه حرفاي جورواجور □ پیام
●يک شنبه 19 بهمن
.................................................................................................................صداش مثل هميشه نبود ؛ سرد و خالي ، اونقدر که از خنديدنم خجالت کشيدم . :( هموني بود که حدس زده بودم ولي خوش خلق تر از اوني بود که چهره ش نشون مي داد . □ پیام
●شنبه 18 بهمن
فکر مي کنن حالا ديگه وقتشه ؛ نگرانن که نکنه دير بشه ! اگه اينهمه درگيري کاري امروز نبود ، خدا مي دونه با اين اعصاب و فکر به هم ريخته چي کار مي بايست مي کردم به نظر مي رسيد حرفاش هم خسته ش کرده و هم کلافه ! امروز چقدر دلم مي خواست حرف بزنم با يکي که دلش بخواد حرفامو بشنوه . ولي هيچکي نبود . بيا تا قدر همديگر بدانيم که تا ناگه ز يکديگر نمانيم کريمان جان فداي دوست کردند سگي بگذار ، ما هم مردمانيم غرض ها تيره دارد دوستي را غرض ها را چرا از دل نرانيم ؟ گهي خوشدل شوي از من که ميرم چرا مرده پرست و خصم جانيم ؟ چو بعد مرگ آشتي خواهي کرد همه عمر از غمت در امتحانيم کنون پندار مردم ، آشتي کن که در تسليم ، ما چون مردگانيم چو بر گورم بخواهي بوسه دادن رخم را بوسه ده ، کاکنون همانيم مولانا □ پیام
●جمعه 17 بهمن
.................................................................................................................با اينکه به همه گفته بود مياد ، مي دونستم لحظات آخر يه بهانه مياره و نمياد . نگفتم ؟! چقدر دلش مي خواست حرف بزنه ؛ آخه فقط اون بود که نبود ! يه ماگ قرمز خوشگل هم هديه گرفتم از " ب " و " گ " که يه دنيا دوسشون دارم □ پیام
●پنج شنبه 16 بهمن
بعد از رفتنش اين اولين باري بود که از طريق اينترنت مي ديديمش ؛ براي مامان و دايي خيلي جالب بود و هيجان انگيز . از خنده و بوسه تا بغض و اشک ؛ همه با هم ! وقتي با يه استاد دانشگاه به عنوان يه مدير دولتي جلسه داري که نمي شه بهش گفت : آخه آقاي دکتر شما ديگه چرا ... ؟ بازم هديه تولد يه پيراهن خوشگل و يه مجموعه After Shave , Shower Gel & Deodorant Stick خوش بو " آ " و " ف " عزيز يه دنيا دوستون دارم و شما رو هم همينطور " ع " آقا . اهه ، اون وروجک رو يادم رفت بگم که چقدر دوسش دارم . ما يه قرارايي با هم گذاشته بوديم ؛ به نظر مي رسيد يادش رفته باشه و اينکه يادآوريش کردم فکر کنم ناراحتش کرد . بايد ببخشي ولي قرارمون اين نبود آخه ! و باز هم هديه تولد البته اين دفعه نقد بابا ، مامان ، داداشي ها ، آقاجون و دايي جون کوچيکه دست همگي درد نکنه . □ پیام
●چهارشنبه 15 بهمن
--- نيم ساعت دير کرده شدم ولي خوش گذشته شد بسي ! جاي تو هم خالي بود . " شهرهاي نامريي " – ايتالو کالوينو – ترانه يلدا " سومين کرانه رود " – داستان هاي کوتاه از نويسندگان آمريکاي لاتين – مراد فرهادپور يه تقويم خوشگل با گزيده اي از اشعار " بهار : نيما – تابستان : شاملو – پاييز : فروغ - زمستان : رويايي " يه کتاب از نويسنده و تصويرگر " نازيلا ناساري " : روي جلد : يکي پيدا مي شه تنهايي مو باهاش قسمت کنم ؟ پشت جلد : توي دنيا هميشه دو تا چشم منتظر توست و يه قلب که جاي تو براي هميشه توشه ! يه تابلوي نقاشي روي چرم و يه آلبوم عکس خوشگل و مهمتر از همه اينا يه دنيا دوستي و مهر و عشق هديه گرفتم ! --- چي تو ذهنت مي گذشت که آروم مي خنديدي ؟ بهم مي گي ؟ --- خيلي دوست دارم خانومي ؛ براي همين هم خوبم ، بهتر از خيلي وقت ها و هميشه . --- يه کتاب هم هديه گرفتم از " س " که دوست سال هاي سال منه . شام با هم بوديم و يه عالمه حرف داشتيم براي گفتن و شنيدن ! " مثل آب براي شکلات " – لورا اسکوييل – مريم بيات ------- آن " دو پاره ابر " بر جانم نشست پس از جان برآمده بود ، آنگاه که نخستين بهار آغاز شد . □ پیام
●سه شنبه 14 بهمن
توي اين فرصت کم ، بيشتر درس خوندن تو مهمتره يا دور هم بودنمون به بهانه تولد من ؟! با اين حال خدا کنه حداقل خستگي درس خوندن رو از تنت در کنه و با انرژي بيشتري ادامه بدي . کاش يه جوري برنامه ريزي کنن که تو هم بتوني باشي ( يه هديه بيشتر هم خودش يه هديه س ديگه - چشمک ) همين که به ياد من هستي و خواستي که بياي بهترين هديه ست براي من . □ پیام
●دوشنبه 13 بهمن
مي خوام مال خودم باشم و مال تو اگه دلت بخواد ؛ مي خوام تنها باشم و با تو ، با ياد تو ! □ پیام
●يک شنبه 12 بهمن
اولين و مهمترينDocument ي که بايد در اختيار بخش مهندسي قرار مي گرفت ، نگرفته بود و چقدر خجالت مي کشيدم هر دفعه که بازرس صحبت از چيزي مي کرد و من حتا ازش خبر نداشتم . اون موقع مي بايست به اعصاب خودم مسلط مي بودم ولي يه دعواي مفصل طلب من با اين مديرعامل و پسرش - - که خوشبختانه خودش شاهد بازرسي بود ! نمي دونم با اون امتحان هفته قبل بايد از اين نمره قبولي خوشحال باشم يا ناراحت ؟! فقط مي دونم اصلا حوصله فکر کردن بهش رو ندارم ! □ پیام
●شنبه 11 بهمن
مدير توليد و سرپرست خط توليد که هم دانشگاهي از آب در بيان ، يه مصاحبه کوتاه تبديل مي شه به يه بازديد سه ساعته از خط توليدي که شايد قرار نبوده هر کسي اجازه داشته باشه ازش ديدن کنه ! حيف اين همه سرمايه ملي ! امروز اينقدر حرف زدم و شنيدم که تو سرم پر صداست ! سکوت ، يه ليوان شير-نسکافه ، آرامش ، خوندن چند تا Weblog ، خواب ! □ پیام
●جمعه 10 بهمن
تولدت مبارک خانوم کوچولو ! بچه دلش نمي خواست بره خونه شون ؛ بچه دلش مي خواست بره خونه دوستش و باهاش بازي کنه ولي از طرفي هم دلش نمي اومد تنها بره ؛ با اين همه بچه دلش پاکه . هرچند از قديم گفتن که " حرف راست رو از دهن بچه بايد شنيد " ولي " خيال پردازي ها " و " تصوير سازي هاي " بچه هاي اين دوره و زمونه رو نبايد نديد گرفت ! □ پیام
●پنج شنبه 9 بهمن
.................................................................................................................اون T-Shirt قرمز کوچولو رو که کادو مي کرد ، چشمم افتاد به اين و خريدمش : " دائرة المعارف بي نزاکتي " يا " چطور کفر مامان رو در بياريم " نويسنده : فيچر – مترجم : تبسم آتشين جاي – تصويرگر : سولماز دريانيان □ پیام
|
صفحه اصلی
: به خودم ، از زبان دوست
اگر مي خواهي نگهم داري دوست من
سکوت سرشار از ناگفته هاست |